ادامه از قبل

نتوانستم این داستان کوتاهی را که به آن تمایل دارم را تمام کنم. من دوست ندارم فکر کنم به این داستانهایی که دیگران برای خودشان می نویسند. من دوست ندارم تنها باشم همه اش دوست دارم با یک نفر باشم. با یک نفر بخندم. با یکنفر گریه کنم. با یک نفر به مسافرت بروم. و این یک نفر خودش همه چیزی شده است. البته نمی خواهم بگویم خواندن کتاب برای من مهم نیست که هست. اما دوست دارم در کتابهایی که می خوانم یک لذت دلچسب نهان باشد. به همین خاطر تلاشم این است که تا می توانم خودم را با کتابهایی مشغول کنم که به من یک حس لذت می دهند. یک حس دلچسب بودن. به همین خاطر اصلا از نوع انشای دولت آبادی خوشم نمی آید. به همین خاطر کتاب طریق بسمل شدن را تا نیمه بیشتر نتوانستم تحمل کنم. اصلا معنی ندارد خودم را درگیر این مسائلی بکنم که هیچ سودی ندارد. من تلاش می کنم به سمت یک رهایی دلچسب فرار کنم. این رهایی برای من خیلی خوب است. این سکوت برای من خیلی خوب است. اصلا از بعضی ها که بدم امد تلاش می کنم انها را از زندگی خودم پاک کنم. به همین دلیل در دنیا تنها احمق ها هاستد که انسان را اذیت می کنند. من به دنیال این می روم که تا می شود خودم را از این احمق ها دور نگه دارم. قبول دارم که اشتباه کردم. قبول دارم هر روز دارم اشتباهات خودم را تکرار می کنم./ قبول کن این تحمل هم یک جایی دیگر تمام می شود. آدمی زاد چغندر قند نیست که هرچه به اش گفتند لب ببندد و هیچ نگوید. اما بعضی وقتها باید به خاطر دیگران بعضی رفتارها را تحمل کنبم. باید دنیا را مدیریت کنیم. باید تلاش کنیم از این وضعیت فرار کنیم. نه تنها اینکه بمانیم در یک وضعیت و مدام ناله کنیم. من به دنیال تقییر شرایط هستم و به دنیال این تقییر خیلی می روم. راستی یادم رفت ماشین را درست کنم. مشکلی ایجاد نکند خوب است. بعید می دانم. تازگی ها کائنات به حرفهای دل من گوش می دهند. من از همینجا کمال تشکر را از این عزیزان دارم. امروز ناهار نیاورده ام و حسابی هم گرسنه هستم. معده ام خودش را درگیر شده است. به سمت همین اهداف می روم. تلاشم هم همین استو. از امروز قضاوت دیگران و حرف دیگران اصلا در زندگی من نقشی ندارد. بی خود ذهنم را درگیر افرادی می کردم که خودشان هیچ ارزشی ندارد. و چقدر بد اسیت ادمی زاد از خدای خودش به خاطر این افراد دور شود. من معذرت فقط از خدا می خواهم.