اولین یادداشت 98

ساخت وبلاگ

این اولین نوشته من در سال 98 است. بهاریه ای که می نویسم در یک هوای بارانی است. چند روز است بارندگی های زیادی در شما کشور شروع شده و همینطور دارد رو به پایین می رسد. می گویند ممکن است اینجا هم سیل بیاید. من که تاحالا ندیدیم بارندگی زیادی در این شهر. حالا هم در میان همکاران بحث سیل داغ است. ناهار نیاورده ام. می گویند ساعت کاری تا دو است. حسن جان به شمال رفته و گوشی اشس را جواب نمی دهد. حس نوشتن ندارم. اما نمی دانم چه اتفاقی رخ می دهد که گاهی اینقدر حس نوشتن در من طوفان می کند. به همین خاطر تا می توانم تلاش می کنم خودم را زنده نگه دارم. زنده نگه داشتن زیاد سخت نیستو فقط باید به یک انگیزه بزرگ فکر کنم. به چیزی که من را زنده نگه دارد. به چیزی که یک حس خوب در من به وجود بیاورد. این حس می تواند دوست داشتم یک گل باشد. این حس می تواند زنگ زدن به یک دوست باشد. به همین خاطر حس می کنم بد بودن و بد اخلاقی کردن دردی دوا نمی کند. به همین خاطر تلاشم این است که تا می توانم خودم را از این موقعیت ها دور کنم. رمان ملت عشق را دست گرفته ام. رمانی دلچسب و زیباست. خیلی لذت بخش است خواندن این رمان. یک حس عجیبی در انسان به وجود می آورد. دوست دارم کمی بیشتر در مورد شمس تحقیق کنم. کمی بیشتر و بهتر در مورد تصوف بفهمم. هرچند خوب می دانم بسیاری از علما با آن مخالف­اند. اما دوست دارم بدانم نظر امامان شیعه در این مورد چیست. این هم بساط تحقیق بعدی که به همین زودی آغاز شد. این چند روزه عمر به دید و بازدید گذشت. خیلی از دید و بازدید خوشم می آید. ای کاش آدمها کمی بیشتر با هم مهربانی می کردند. دیدن کسانی که شاید در طول یک سال یک بار بیشتر آنها را نبینیم خیلی می تواند در افزایش روحه موثر باشد. من هم خیلی دوست دارم در طول سال زیاد از فک و فامیل احوال بپرسم. ای کاش اخلاق بد را از خودمان دور می کردیم.11/1/98

گریز رنگ خیال...
ما را در سایت گریز رنگ خیال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : unkamala بازدید : 269 تاريخ : پنجشنبه 19 ارديبهشت 1398 ساعت: 16:02