عرفه آمد و من باز

ساخت وبلاگ

روز عرفه از ان روزهایی است که نمی توان برای آن ارزشی مشخص کرد. آخر مگر می توان روی روزهای خدا ارزشی گذاشت. مگر می توان کسی را پیدا کرد که بتواند روی ماه رمضان قیمت بگذارد. ارزش خیلی چیزها و کس ها را تنها خداوند می داند و امروز هم از همان روزهاست. سال های سال می گذرند و. این روزها می ایند اما برای من روز عرفه روز دیگری است. از سالها پیش برایم روز دیگری بود. اولین بار در سال 83 به مسجد صاحب الزمان رفتم. هوا سرد بود. بخاری ها روشن بود و فکر کنم احمد حاج عباسعلی و حاج مصطفی دعا را خواندند. ان روز فکر کردم همه ی دعاهایم مستجاب شده اند. هنوز هم بر این باورم که تمامی دعاها قبول می شوند. سالهای بعد هم به مسجد جامع می رفتم. دعای عرفه ای که حاج شیخ علی می خواند حس دیگری داشت. آخرین باری که در مسجد دعای عرفه خواندم سال 90 بود. مسجد مبارک آباد در تهران. آن روز روز سربازی بود. روزهایی که من تحت عنوان مامور آمار به خدمت ادامه می دادم. اما هنوز هم روزهای عرفه یک حس دیگری دارم. ای کاش باز هم می توانستم در مساجد باشم. خیلی دوست دارم روزهای عرفه را در کنار کربلا باشم. در کربلا بودن برایم تبدیل به یک آرزو شده است. بماند. روزها دارند به سرعت می گذرند و باید عرفه را دریافت. با این دعای بزرگ است که انسان به عرفان می رسد. (( سپاس مخصوص پروردگاری است که هیچ نیرویی نمی تواند از بخشش او جلوگیری کند)) بارها باید این تکه از دعا را تکرار کرد. بارهای بار. امیدوارم امروز بتوانم خودم را اندکی در این اقیانوس قرار دهم. امیدوارم بتوانم. امیدوارم من هم در آخر روز از آن افرادی باشم که به مقصود رسیده اند. امیدوارم بتوانم خوب باشم و خوب به سمت خداوند حرکت کنم. سالها باید بگذرد تا یک نفر مانند من بتواند خوب بفهمد. اگر یک نگاه تو باشد آن سال تبدیل به ثانیه می شود. عرفه را دوست دارم. شاید من هم به یک عرفان ناب قرمز رسیدم. کسی چه می داند. راه باز است. او باید اجازه دهد

گریز رنگ خیال...
ما را در سایت گریز رنگ خیال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : unkamala بازدید : 302 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 20:31