تو را صدا کردم.تو نور بودی و عطر.تو عطر بودی و نور گریز رنگ خیالدر مورد غلط املایی ببخشید. فرصت بازنویسی ندارم. همان لحظه با سرعت می نویسم و منتشر می کنم. بخوانید, ...ادامه مطلب
یک: نمی دانم چرا از صبح کمی سرم درد می کند. ولی اینکه می گویم نمی دانم سوالی، خیلی احمقانه ای به نظر می رسد. شاید دیگران ندانند چرا سردرد دارم ،اما خودم خوب می دانم. خودم خوب می دانم این دردها در چه چیزی ریشه دارند. خودم خوب می دانم چرا. این دردی است که چندین سال است با آن دارم زندگی می کنم و راستش کم کم دیگر به آن عادت کرده ام. بی خیال. این هم دورانی از زندگی است که به شدت و به سرعت دارند می گذرند و من اصلا فکر کردن به این داستان را زیاد نمی پسندم. اصلا چرا باید به این حرفها فکر کنم. سردر هم از آن دردهایی است که به ان عادت کرده ام و فعلا فکر کردن و حرف زدن در مورد آن را به روزهای بعد موکول می کنم. دو: دیروز فیلم اکولایزر سه را دیدم. خیلی خوب بود. اما بعید می دانم در دنیایی واقعی بتوان یک همچین چیزی را پیدا کرد . اما خوبی این فیلم ها این است که می توانند برای لحظه ای هر چند کوتاه تو را مشغول کنند. مشغول مثل هزاران ثانیه ای که عمرت را هدر می دهی و عین خیالت نیست. مدام یک چیزی در ذهنت تو را اذیت می کند و می گوید چرا عمرت را به فنا می دهید. باید بی خیال این حرفها شد. چون وقتی هم که به این چیزها فکر می کنم هیچ اتفاق خاصی رخ نمی دهد. همان حرفها و همان حدیث های همیشگی. بی خود یک عمر خودم را با این حرفها مشغول کردم. سه: دوست دارم بیشتر در مورد دلتنگی ها برای تو بنویسم.. اما فکر می کنم حالا حس و حال نوشتن در مورد دلتنگی ندارم. این جور وقتها یک حسی انسان را می گیرد که اصلا دوست نداری در مورد هیچ چیزی حرف بزنی. چقدر اطرافم سر و صداست. تمرکزم را به هم می زند. تمرکزی که خوب چند سال است در مورد ان حرفی نزده ام. ذهنم کبوتری شده است که همه جا می رود. همه جا برای خودش پرواز می کند و دوست ندا, ...ادامه مطلب
با سلام و درود بر شما. بیرون هوا ابری است ان قدر که دارد باران می بارد ان قدر که در ارتفاعات همه روسری سفید روی سر کشیده اند. آنقدر که گربه ها همه خیس شده اند. بیرون سرد است و نم نم باران است و مردم سیگاری از کشیدن سیگار در این هوا لذت می بردند. اما بعد سرفه می کنند و از این ناراحت می شوند که چرا نمیتوانند این هوای پاک را روی رگهای مغزشان سوار کنند. بیرون باران می بارد و آنقدر ترافیک است که گلیان یک ساعت در ترافیک مانده است. بیرون آن قدر ترافیک است که دراخل ماشین در روز ولنتاین هرکسی دوست داشته باشد می تواند لبان دوستش را ببیوسد/ به شرطی که بازداشت نشود و آن وقت باید در زندان باطوم زندانبان را ببوسید هنوز برف ستگین در اصفهان نیامده است. هنوز مردم به آسمان نگاه می کنند تا شاید یک روزی بتوانند حسابی برف بازی کنند. راستی نمی دانم چرا درد این معده تمام نمی شود. راستی تو خوب می دانی نوشتن در این هوا انقدر لذت دارد که آدم دوست دارد تمامی ان چیزی که ذهنش را مشغول کرده کنار بگذارد و شروع به نوشتن کند. راستی یادت باشد بیشتر از اینها باید برای تو بنویسم. راستی تو خودت خوب می دانی ذهن وقتی درگیر شد انسان را با خودش هزارجا می برد. راستی یک بار برای تو نوشتم و حالا هزار سال است در همان یک جا مانده ام. زیبا ترین بیشتر از این ها باید برای تو نوشت باور کن این ابتدی راهی است که ما مشغول رد کردن آن هستیم. تو باش من سالها برای تو می نویسم. بخوانید, ...ادامه مطلب
خب این هم از این هفته. تمام شد. امروز پنجشنبه است و از همان دوران خلق شدن مردم پنجشنبه ها را دوست داشتند. نمی دانم آیا در غرب هم شنبه ها را دوست دارند. اما بعید می دانم. آنها اگر تعطیلات را دوست داشتن, ...ادامه مطلب
به سمرقند اگر بگذری ای باد صبا باد صبا از همان ابتدا هم خیلی کم نوازش می کرد. اصلا انگار این باد در ذهن شاعران خلق شده بود. هر چند من نام نهادن نسیم صبا را خیلی بیشتر می پسندم. یادش بخیر دکتر طغیانی م, ...ادامه مطلب
در این هوای درهم با این حس سرما خوردگی گاهی اوقات دوست دارم تو باشی و آن وقت از همان نوشیدین های گرم برای من بریزی. البته نه آنقدر گرم که دهانم را بسوزاند. خودت یک بار با چشمانت قلبم را سوزاندی. به همین خاطر است که زیاد به آنچیزی که در گوشهی ابرو پنهان کردهای توجه نمیکنم. دوست دارم برای تو از کتابهایی که خواندهام بگویم. دوست دارم برای تو از سفرهایی که رفته ام بگویم. اما نمیدتم چرا درپایان تم, ...ادامه مطلب
مهران مدیری در برنامه دور همی رو به کامبیز دیرباز با جدیت گفت: «شانزده سال دیگر همین فرداست.»راست میگفت. بی خود نبود که اینقدر حرفش بر دلم نشست. برای من این موضوع خیلی قابل درک است. نه تنها برای من بلکه برای تمامی کسانی که گاهی چشمشان را به عقب بر میگردانند و به مسیری که تا حالا آمدهاند ، نگاه میکنند. نگاهی که از روی عادت نیست. نگاهی که در آن عبرت و گاهی هم تعجب است. از اینکه عمرما اینقدر زود میگذرد ولی باز درد داریم بگیر تا اینکه چرا با اینکه این روزها اینقدر زود میگذرند باز هم غمناک و دلگیریم. مهران مدیری راست میگفت. در کسری از ثانیه عمرمان تم,تنها تو میمانی,تنها تو میمانی پرناز پرتوی,تنها تو میمانی افتخاری,تنها تو می مانی دانلود,دانلود تنها تو میمانی افتخاری,شعر تنها تو میمانی,دانلود تنها تو می مانی پرناز پرتوی,دانلود آلبوم تنها تو میمانی,آلبوم تنها تو می مانی,آلبوم تنها تو می مانی افتخاری ...ادامه مطلب
داخل اتاق نشسته ام. تنها صدای کولر به گوش میرسد. سکوت کل ساختمان شماره 3 دانشگاه علوم پزشکی ار در بر گرفته است. این چند وقت من به این دفتر می آیم تا پاسخگوی کسانی باشم که ممکن است در ذهنشان سوالی وجود داشته باشد. اما هنوز کسی نیامده است. این تنهایی کم کم دارد حوصله ام را سر می برد. اما چاره چیست. باید ساخت,باید ساخت,قایقی باید ساخت,قفسی باید ساخت,قفسي بايد ساخت,زندگی را باید ساخت,شعر قایقی باید ساخت,چگونه ایمیل باید ساخت,از نو باید ساخت,زندگي را بايد ساخت,با زخم باید ساخت ...ادامه مطلب
دلم گرفته خدایا تو دلگشایی کن. هنوز هم بعد از این همه سال که از خداوند عمر گرفته ام نمی دانم چرا گاهی اوقات دلم می گیرد. هرچه فکر می کنم برای آن دلیل خاصی نمیبینم. شاید هم هست و من نمی دنم. زیاد نمی خواهم به ذهنم فشار بیاورم. هر چه باشد یک روزی این ذهن قرار است در میان خاکها خوراک حیوانات شود. راستی ذهنم بعد از مرگ چه می شود. راستی تکلیف این همه آرزو چه می شود. راستی از همه ی این حرفها گذشته آن چشمانی که سیاه هستند و این چند وقت بد جوز ذهنم را درگیر خود کرده است هم در خاک قرار می گیرند. من که نمی توانم باور کنم. اصلا مگر می شود فرشته مرگ در چشمان تو نگاه کن و تو,دلم گرفته خدارا تو دلگشایی کن,دلم گرفته خدایا تو دلگشایی کن,دلم گرفته خدا تو دلگشایی کن,دلم گرفته خدايا تو دلگشايي كن,دلم گرفته ای خدا تو دلگشایی کن ...ادامه مطلب